نوشته شده توسط : فاطمه و یوسف

 

و صدا بود که مرا عاشق کرد ، اما نه هر صدایی ، بلکه صدایی که از
 
دورترین نقطه‏ی نقشه‏ی خیالی ذهنم ، تمام صمیمیت خودش را جمع کرد و از
 
درون یک رشته سیم نازک ، بارِ محبت را حمل کرد و به من هدیه داد ، یک
 
تماس یک صحبت یک دگرگونی ...
 
و من نفهمیدم چرا ، نفهمیدم چرا پای‏بند این لحن شیرین و
 
گرم شدم بدون آنکه ببینم گوینده‏اش را ؟!
 
و چه آسان عاشق می‏شویم و چه سخت عاشق می‏مانیم ...
 

در پسِ یک چهره‏ی خیالی که با صدایت مجسم شد تو را پیدا کردم و چه آسان

دل بستم و چه محکم گره خورد سرنوشتمان به دست پینه بسته‏ی تقدیر ...

چه حس نازک و تُردی ‏ست وقتی در تار و پود تو ، رَج‏های محبت گره

خورده‏اند و نقشی به وسعت زندگی ، خودنمایی می‏کند ...

چه خوش بود نغمه آشنایی و چه خوش است ترانه با تو بودن

 





:: بازدید از این مطلب : 627
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 17 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: